چهار دانشجو برای تحقیق به شمال پیش حاج مهدی میروند، او جانبازی است که به طب سنتی و گیاهی اشتغال دارد وبرای ثواب مرده شوری هم میکند. امادانشجویان در راه به یک جنازه بر میخورند و از ترس سوار ماشین شده میگریزند که با ماشین به یک سگ میزنند. این برخورد و مشاجراتی که در پیدارد باعث میشود از راه منحرف شوند و شاخه درختی از شیشه جلو وارد اتاق خودرو شود. بعد به امید زنده بودن جنازه بر میگردند اما او در محل نیست.در ادامه قرار میگذارند موضوع را به کسی نگویند و به قبرستان محل زندگی حاج مهدی میروند وقتی با او روبرو میشوند میبینند همان جنازه همراه اوست و یکه میخورند، اما معلوم میشود که وقتی حاج مهدی به جنازه رسیده او هنوز زنده بودهاست و برای کمک،او را با خود آورده است.دانشجویان سوالات خود را از حاج مهدی میپرسند و پاسخ میگیرند. بعد از اتمام کار در موقع برگشت بنزین تمام میکنند. ماشین را تا قبرستان هل میدهند ولی حاج مهدی آنجا نیست باران میگیرد مجبور میشوند به غسالخانه بروندکه همان جنازه روی تخت آنجاست.با شنیدن صداهایی فکر میکنند حاج مهدی برگشته و خارج میشوند اما او هنوز نیامده است در بازگشت جنازهروی تخت نیست، و طی مراحلی در هول و هراس با جنازه روبرو می شوند . به ماشین باز میگردند بیژن برای پیدا کردن روستا از ماشین خارج میشود از سوی دیگر حاج مهدی برمیگردد و بچه ها را که زخمی شدهاند به خانه میبرد. بیژن در راه با قبر و جنازه برخورد میکند که فردی از پشت به او ضربهای میزند آندو با هم درگیر میشوند حاج رحیم از راه رسیده و جلوی فاجعه را میگیرد و به پلیس اطلاع میدهد معلوم میشود جنازه مربوط به جنگلبانی بوده که سهواً توسط شکارچی کشته شدهاست و همه اتفاقات برای از بین بردن شواهد توسط او صورت گرفته است.
مدت زمان :90 دقیقه
کارگردان : جواد افشار