تو خورشید ، من ماه 1388

عمو رحیم پدر رزمنده‌ای است (قاسم) که پیکرش در خط مقدم جامانده است‌. مدتی است قاسم در خواب او را صدا می‌زند‌. او نیز تصمیم میگیرد برای بازگرداندن پیکر فرزندش به جبهه برود.در جبهه سقا می‌شود و بعد با برداشتن موتور پیک به خط مقدم می‌زند در خیالش قاسم فرزندش را می‌بیند که به او کمک می‌کند و راه را نشانش می‌دهد و او را از میدان مین رد کرده به گروه 12 نفره اطلاعات عملیات که قاسم با آنها بوده می‌رساند.پیرمرد در این سفر مکاشفه گونه به هر مکانی که می‌رسد وقایع رخ داده در آن را می‌فهمد‌. تا اینکه به محل شهادت پسرش می‌رسد و می‌فهمد که در هنگام پر کردن ظرف آب برای گروه شهید شده است‌. عمو رحیم او و 11 یارش را بر گاری گذاشته و به سوی عقب حرکت می‌کند. اما نیرو‌های عراقی او را مورد هدف قرار می‌دهند و شهید می‌شود.بعد از گذشت سال‌ها استخوان‌هایشان را پیدا می‌کنند و از باز‌ماندگان و افرادی که آنها را دیده بودند‌، مصاحبه به عمل می‌آورند از جمله دختری که منتظر قاسم مانده‌بود‌.

نوع ، سینمایی
ژانر ، اجتماعی